مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اشک غریب عاقـبـتـش شرم آشناست بدبخت آن کسی ست که از صاحبش جداست یک عمر از دعای فرج رزق خوردهایم باید وبال گفت به دستی که بیدعاست پایی که نیست در پی تو لنگ میزند دنـبـال تـو دویـدن ما آبـروی مـاسـت از دیگران دوا برسد درد مطلق است دردی اگر ز تو برسد مرهم و دواست هرجور هست پیش تو یکروز میرسیم آقا بگو که خـیـمۀ زهـرائیت کجـاست حـق میدهـیـم دل به دل ما نـمیدهی ما سالهاست عادتمان لاف و ادعاست سجده به غـیر تـربت اعـلی نمیکـنـیم مُهـر قـبول سجـدۀ ما مُهـر کربلاست هرچه زدند باز زجایش تکان نخورد زیـنب کـنار نـیـزۀ آقـای سـرجـداست |